کاش یکی بود یکی نبود ........... اول قصه ها نبود

خاتون

خاتون خودم کتیبه ای از آهم، دیگر زتو ملال نمی خواهم
حرفی بزن سکوت تو پیرم کرد، من واژه های لال نمی خواهم 


تردیدی آنچنان که تو می دانی، مثل خوره به جان من افتادست
چیزی بگو که دلخوشی ام باشد، تقدیر و احتمال نمی خواهم  

 

با اینچنین تبسم کمرنگی برگشتنت قشنگ نخواهد بود 

سیب آن زمان که سرخ شود سیب است، من واژه های کال نمی خواهم

  

راستش الان بقیه اش یادم نیست، بعدا میذارم

ز پس انتظاری طولانی
کنون
پنجره های نگاه من
به تماشای تو ایستاده اند . . .
نگاه کن
تا ببینی چگونه
شاعرانه و بی ریا
تو را
به ضیافت عاشقانه ترین
ترانه های روح خویش
خوانده ام

بازگشت

شاید دوباره شروع کنم به نوشتن اونم به خاطر یه عزیز ....... فقط بخاطر تو می نویسم  

دیگه هیچی نمی نویسم............... خسته شدم از چرت و پرت نوشتن

چشمان تو .....

زندگی یعنی همین ، چشمان تو.....لحظه‌های بهترین ، چشمان تو.....
از میان آسمان و هرچه هست.....سهم من تنها همین ، چشمان تو.....
بعد چشم تو (( غزل )) را می‌کُشم.....اولین و آخرین ، چشمان تو.....
در میان پیچ و تاب زندگی.....مانده در یادم همین ، چشمان تو.....
آخر این شعر جای اسم خود.....می‌گذارم (( نقطه چین ، چشمان تو )).....
شد ردیف شعر من این بار هم.....این کلام دلنشین ، چشمان تو.....
گرچه می‌دانم نمی‌آیی ولی.....مانده بر در نازنین ! ، چشمان ... من !!

بی تو میشه زنده بود نمیشه زندگی کرد................

خدایا چرا اینجوری شدم.................... دارم کم میارم................. کمکم کن

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید
 به خواب شیرین،فرهاد رفته باشد

دلم را پسرکی ربوده
که دلش دریایی بود و چشمانش دشت
دلم را پسرکی ربوده
که نیاز ِ هر روزه ی ِ چشمانم گشته و
رفع عطش روح من خسته 
دلم را پسرکی ربوده
که تنها میوه لبانش لبخندش پر مهرش است
دلم را پسرکی ربوده
که دستان پر مهرش تنها آغوش گشوده بسوی ِ من است
دلم را پسرکی ربوده
که آغوش افراشته ی من تنها برای دستهای او پر میزند .
دلم را پسرکی ربود ...  و من ....

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دلم گرفته از آدم هایی که می گن دوستت دارم اما معنی شو نمی دونن

از آدم هایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن

از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب می شه همه چیز یادشون میره ...

وقتی آسمان دفتر خاطرات
تنهایی من و تو را ورق می زد
آن شب به احترام چشمانمان باران بارید
قلم رقصید
کلمات جانی دوباره گرفت
و قصه تنهایی من و تو آغاز گردید
ماه من این را بدان
قصه شبهای تنهایی من و تو
آغاز قصه عشقی خواهد بود بی پایان
ماه من این قصه را با من گوش کن

TinyPic image

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
 
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
 
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
 
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
 
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
 
خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
 
خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
  
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
 
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
 
خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
چقدر قشنگه اما واسهی کسی شکستن
 
خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
 
خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
 
خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
 
خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی

خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
 
خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم
انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم


 

ای یادگار روزهای زرد پائیز .... .
.
مهم نیست که اکنون دلت برای کسی دیگر می تپد .... .
.
مهم آن است که من برای همیشه تنهایم ... .
.
آنهم فقط به خاطر تو ! .. .
.
کاش می فهمیدی ........

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
سیل افتاده به خونم
تو  چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟؟؟
بی من از شهر گذر کردی و رفتی
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی......... نشنیدی

 ثانیه ها..دقیقه ها..ساعتها..وشاید روزها در انتظارش میمانی.آرام و بیصدا در حالی که انتظار در چشمانت فریاد میزند.تکیه بر آن ستون سخت و سرد آنقدر همانجا می ایستی که دستان مهربان سحرگاه صورت سردتر از همیشه ات را با احتیاط نوازش میکند.آنوقت است که میفهمی شبی دگر هم گذشت و او نیامد.

 

نفرین به هرچی رفتنه

خیلی قشنگ بود گذاشتمش تا شما ها هم بخونیدش:

نفرین به هرچی رفتنه


ای ناز ِ مهربون سلام ، باز اومدم به دیدنت
حال و هوام بارونیه ، از غمه پر کشیدنت

همبازی قشنگ من ، حالت چطوره مهربون ؟
خوش می گذره بدونِ ما ، زندگی توی آسمون ؟

خورشید خانوم  ،  حالش خوبه؟ از آسمونا چه خبر ؟
اینجا هنوزم ابریه ، از وقتی که رفتی سفر

عزیزم از خودت بگو ، چشمای نازت چطورن ؟
جات خالیه روی زمین ،  بچه ها از گریه پُرن

از وقتی رفتی بدجوری ، ساکت و دلگیر کلاس
نوشته هات پاک نشده ، هنوز روی تخته سیاس

دوشنبه کارنامه دادن ، نمره ها خوب نبود زیاد
خانوم مدیر از تو که گفت ، گریه اَمونمون نداد

خیلی دلش گرفته بود ، از نمره هات حرفی نزد
می گفت معدلت شده ، دوباره نوزده و نود

راستی پریروز مامانت ، اومد دوباره مدرسه
می گفت دیگه تو خونمون ، صدام بهش نمیرسه

بهم می گفت چند شبه که ، حتی تو خواب ندیدتت
یه دسته گل آورده بود ، بذار روی نیمکتت

دلم می خواد برات بگم ،  چی شده این بیست و سه روز
هیشکی فراموشت نکرد ، همه به یادتن هنوز

فراشِ پیرِ مدرسه ، دیروز سراغ ِ تو گرفت
لاله بهت سلام رسوند ، آدرس ِ داغِ تو گرفت

حوّا هواتُ کرده بود ،  خیلی دلش می خواست بیاد
مثل همیشه دوباره ، باباش اجازه نمی داد

مبصرِ اخموی کلاس ، دلش واسه تو تنگ شده
شبنم احمدی حالا ، عاشق شده ، زرنگ شده

ترانه رُ یادت میاد ، این روزا خواستگار داره
دوربرش نمی شه رفت ، همش می گه که کار داره

افشینُ که یادت میاد ،  اون که بهت شماره داد
این روزا به هوای تو ، همه جا دنبالم میاد

چند بار ازت خبر گرفت ، گفت : اتفاقی افتاده ؟
امروزم انگار اومده ، پشت درختا ایستاده

هنوز خبر نداره که  عشقش از اینجا پَر زده
امرزو دیگه آوردمش ، ببین چقد حالش بده

چه روزگارِ سختیه ، طاقتِ من تموم شده
تمومه خاطرات خوب ، با رفتنت حروم شده

خُب بگذریم باز چه خبر ؟ خدا واسه تو چی نوشت ؟
انگاری خوش می گذرونی !  تنها که نیستی تو بهشت !

هفته ی بعد قراره که ، دسته جمعی با بچه ها
یه سر بیام به دیدنت ، با چند تا  از معلما

حالا  دیگه باید برم ، آخه د اره دیرم می شه
بازم میام به دیدنت ، تا عمر دارم ، تا همیشه

رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات میخوام یه وقت ببینمت سر بزارم رو شونه هات دوست داشتم با گلهای سرخ میومدم به دیدنت نه اینکه با رخت سیاه چشمهای سرخ ببینمت گل پرپر میکنم سر مزارت تا ابد بارونیه چشمهای یارت رفتی افسوس و نموند تو در دل خواک از تو یادگاریه چشمهای نازت پاییزه غریب و بی رحم اون همه برگ مگه کم بود؟گل من رو چرا چیدی گل من دنیای من بود

 


 مانده ام سر دو راهی ... .
.
اما یقین دارم ،
.
چه بمانم ،
.
چه نمانم .... .
.
چه دل خسته ام بخواهد،
.
چه نخواهد .... .
.
نزد تو رهگذری بیش نیستم
.
و سهم من از تو
.
همین دلتنگی است ......
.


مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم